سه قلوهای مهربون

من زهرابانو هستم مامان سه قلوهای نانازم که ۸ماهه هستن و اسم هاشونم کوروش جان پانیا جان و پارمیس جان هست

پانیا اولین بار قل خورد

یه روز خونه‌ی پدرم بودیم که دیدم ای جووونم پانیا خانم خودش داره کپ میشه خیلی ذوق داشتم چون هر لحظه منتظر بودیم که بچه ها قل بخورن ولی هنوز خبری نبود تا اینکه این لحظه رو دیدم واقعا لحظه شیرینی بود مامان جونم پانیای من تو زیباترین دختر این دنیایی مطمعنم که تلاشات خوب نتیجه میده چون واقعا دختر زرنگ و باهوشی هستی عزیز دلم مثله الان که برای بدست اوردن هر چیزی تلاش میکنی برای تمام خواسته هات تلاش کن و مثل الان مطمعنم به همش میرسی دختر عزیزم تو بدنیا امدی تا دنیا در مقابل چشمانم ناچیز جلوه کند😍
28 فروردين 1400

پارمیس دندان در میاورد

یه چند روزیه که پارمیس جون خیلی موهاشو میکند و دست میزد به سرش و بیش از حد جیغ میزد و کمی هم کم اشتها شده نه شیر میخورد نه غذا صبح زود بود که باباش گفت فکر کنم پارمیس میخواد دندون در بیار نگاه کن لثه اش یکم ورم کرده تقریبا نزدیکای ظهر بود که دیدم بعله پارمیس جان دندون راست پایینش یه کوچولو نوک زده اینقد خوشحال بودم که حد و اندازه نداشت چون الان چند ماهه که منتظریم دندوناشون در بیاد و پارمیس اولین نفر بود که توی۸ ماهگی یعنی دقیقا ۷ماه و ۱۸ روزگی دندونش نوک زد.پارمیس عزیزم تبریک میگم بهترینم امیدوارم دندونات عین صدف محکم و درخشان باشه عزیز دلم  ...
28 فروردين 1400

اولین تجربه بارداری

اولین روزی که فهمیدم باردارم یک حس پر از خالی درونمو پر کرده بود نمیدونم خوشحال بودم یا ناراحت ولی بعد از دوهفته که رفتم صدای قلب فندوقمو بشنوم نمیدونم از تعجب بود خوشحالی بود یا شکه شده بودم چون نمیتونستم باور کنم که خدای مهربونم سه تا فندوق بهم هدیه داده اصلا توی این دنیا نبودم از خوشحالی روی پا بند نبودم باورم نمیشد مگه خدا توی من چی دیده بود که چنین هدیه ارزشمندی توی این دنیای پوچ و بی ارزش بهم بخشیده بود فقط یه کلمه لایق چنین نعمتای عزیزیه خدای بخشنده ام در زندگی ام پررنگ ترینی هزاران بار شکرت مهربانم❤
27 فروردين 1400
1